دل کنـدن از تــو
بـــا همـــه عشقي که بهــت داشـتـم
مــن رو بـه يـــه جـايــي رســوند
کــه حالا تــو چـشـمــاش زل بـــزنـــم
بـگــم : عــاشــقــمــي ؟
خـــب بــــه درکـــــــ ...!
نسلي هستيم که از پشت ِ قابهاي ِ شيشه اي مانيتور يکـديگـر را در آغوش کشيديم !!!
ديـگر بغـضم
در چشمانـم گـير مـي کـند ،
نگـاهم در صدايـم ،
اشک در گلويم ،
مـن که گفته بودم
آدم نمي شوم ...
کمي مهربانتر باش لطفا !
براي شانه ام سنگين است
اين سرسنگيني هـــا . . .
جــَريـان چـيســت؟!
هيـچگـاه پيـدا نميــشود
جـَسـَد آنـان که ادعـا ميکـُنـند،
بـَرايــِمـان ميـمــيرَند ...!
زبانــم لـال چشـمـم کـــور
اگـــر غيـــر از بــــو ي تــــو
شنـــيده باشـــم
يــــاد تنــت کــه مـي افــتم
رشتــه ي افکـــارم پنــبه مـي شـود !
اينطور نميشود
بايد يک غريق نجات هميشه همراهم باشد
غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودم نيست.....
چـنـد وقـتـيـسـت بـه جـاي يـک جـرعـه آب ِ خـوش,
"بـغـض" از گـلـويـمـان پـايـيـن مـي رود,
ايـهـالـنّـاس ...
دل را لـگـد نـکـنـيـد !
آبـَش را گـل نـکـنـيـد
نظرات شما عزیزان:
یه نفر 
ساعت15:04---8 ارديبهشت 1391