دخترایرونی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
تنها درخت جزیره
تفریحی
اشپزي ايراني
جالب انگیز
جوانان ایرانی
شماره ي دختر وپسر ايراني
دانلودیاب
سیدبهنام حسینی
pink-house
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دخترایرونی و آدرس honyasali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 307
بازدید کل : 85047
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 77
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
هانیه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : هانیه

نه اینکه آن بیچاره «کسی» است که بخواهم کیبوردم را حرامش کنم؛

میخواهم از شما بنویسم،بسم الله تو!

خَلَقَکُم اللهُ اَنواراً،فَجَعَلَکُم بِعَرشهِ مُحدِقینَ،حَتّی مَنَّ عَلَینا بِکُم.

(«نور» بودید،گرداگرد عرش لله،که منت گذاشت خدا بر سر فرزندان آدم،
 تا این جهان آمدید؛)

فاشرقت الارض بنورکم....

(زمین به نور شما روشن شد...)

و بکم فتح الله و بکم یختم....

(به شما شروع میکند و با شما تمام میکند؛خدا)

و بِکُم یُمسِکُ السّماءَ اَن تَقَعَ عَلَی الاَرضِ اِلّا بِاِذنِهِ

(و به خاطر خواهی شماست اگر آسمان بر سرمان هوار نمیشود.)

وَبِکُم یُنَزَّلُ الغَیثَ...

(به اختیار شماست اگر باران میبارد....)

دعایمان کن آقا!بگذار هووای چشمانمان باز هم بارانی شود....

و من نمیخواهم استعاره را،و نمیخواهم مجاز را،نمیخواهم قافیه و مفعله را؛

آی!میخواهم نام شما را تکرار کنم،و با این تکرار گریه کنم،دعایم کن آقا!

دعایم کن که بیاید باران....و من مینویسم:

و بِکُم یُنَفّسُ الهَمَّ،و یَکشِفُ الضُّر....

(به خاطرخواهی شماست،اگر گوشه چشمی به ما میکند خدا،و اگر غصه هامان رفع میشود.)

میدانم نگاهمان میکنی آقا! ناد نقی مظهر العجائب....و همچنان ملائکه برای دست بوسی ات

صف کشیده اند،حق میدهم اگر راهمان ندهی؛سرتان شلوغ است...و من باز هم صدایتان میزنم:

یا نقی یا نقی یا نقی،فَما اَحلی اَسمائَکُم.....

(چه شیرین است نامتان....)

بأبی انتم و اُمّی و نفسی و اهلی و مالی...

این چکامه بگذار نه سر داشته باشد و نه سامانی،بی سروسامان شماست دیگر؛

پریشان گوی شماست آخر....

کَیفَ اَصِفُ حُسنُ ثَنائِکُم......؟!

(چگونه ستایش کنم شمارا....؟!

و اسمائکم فی السما....

و من همچنان میخواهم صدایتان کنم


 

یا نقی یا نقی یا نقی یا نقی


 

یا علی!

 
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 17:5 :: نويسنده : هانیه

بـــا تــوام دخـــتــر جــــون :| ~
پسري که از اين ســـــرِ شهر ميکوبه مياد دنبال تو ..
پسري که بدون ترس و محــــــــکم, همه جا دستاشو دورت حلقه ميکنه,
پسري که اس ام اساش کوتاه هــــــــــست اما پر احساسه,
پسري که دستات رو تو چراغ قرمزِ خيابونا محکمتر ميگيــــــــــــــــــــــره,
... پسري که بي هوا برات اس ام اس هاي غمگين ميفرســــــته,
پسري که تو بيرون رفتناي دسته جمعي ساکت تر از هميشه است,
پسري که وقتي داري حرفـــــــــ ميزني تو صورتت لبخند ميزنه,
پسري که موهاتو از جلوي چشمات ميـــــــــــزنه کنار, :):* ~
پسري که وقتي تو خودتــــــــي, قلقلکت ميده؛
اين پسر رو حق نداري اذيـــــــــــــــــــــــت کني؛ حق نداري....... |::O ~
" البتـــــه اگه هنـــوز همچیــــــــــن پسریـــــ هســــت !"

 
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 17:20 :: نويسنده : هانیه

چقدر دلم میخواست یکی از اینا بودم ...

 
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : هانیه

"سرم را بالا کردم ٬ سرش را بالا کرد

دید که مرا می شناسد ٬ خندیدم

گفت: دوستیم ٬ گفتم دوست دوست

گفت تا کجا؟ ٬ گفتم دوستی که تا ندارد

گفت تا مرگ ! ٬ خندیدم و باز گفتم : دوستی تا ندارد

گفت باشد تا پس از مرگ ٬ گفتم : نه نه نه ٬ تا ندارد

گفت: قبول باز هم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر جا که با شد

گفتم: تو برایش تا هر جا که دلت می خواهد یک تا بگذار اما من اصلا تا نمی گذارم

نگاهم کرد ٬ نگاهش کردم

او می خواست حتما دوستی مان تا داشته باشد. دوستی بدون تا را نمی فهمید

گفت : بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم

گفتم : باشد تو بگذار ٬ گفت : سلام

هروقت که همدیگر را می بینیم سلام می کنیم ٬ گفتم : قبوله

سلام ها ادامه داشت ٬ یعنی که سالهای سال دوستیم ٬ دوست دوست

او امشب آمده است تا خداحاظی کند. می خواهد برود برود آن دور دورها

می گوید : می روم اما زود بر می گردم ٬ من می دانم می رود و بر نمی گردد

خندیدم .... می دانستم دوستی او تا دارد مثل همیشه ..."

 
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : هانیه

کاش یه نفر اینجوری دستشو میزاشت رو شونم

و میگفت درست میشه ... می دونم


و تو دلش به خدا می گفت :

درستش می کنی .... می دونم


 

 

 
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : هانیه

خدايا چون تو حاضري چه جويم......؟!
و چون تو ناظري چه گويم.....؟!


 

 
دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:, :: 19:55 :: نويسنده : هانیه

اجازه خانوم..!!.. من عاشق شدم.. بايد چيکار کنم؟؟..

 

 
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : هانیه

دل اگر بستي ، محکم نبند .......
مراقب باش گره کور نزني .....
او ميرود .....
و تو ميماني و يک گره کور..........


 

 
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:3 :: نويسنده : هانیه

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... !
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... !
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده , راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره ... !
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... !
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از سکس ... !
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... !
اینایی که همیشه میخندن ... !
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن ... !
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... !
اینا فرشتن ... !
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه , اذیتشون نکنین ... !
تنهاشون نذارین ؛ داغون میشن

 
یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : هانیه

دلم هميشه مي دويد
دنبال بادبادک هاي عشق
بيچاره هيچ وقت ندونست که اين فقط يه بازيه!
آخرش بادبادک رها ميشه تو آسمون!
رشته احساس ، پاره ميشه مي افته روي بوم!
توي دستهام، پر از يادگاريه
ته نگاه من ، غم بي وفائيه
اي کاش ، ماه ميشد بادبادک عشق
بجاي من ، مهتاب مي دويد ... تا ابد... دنبال دل!

 



ادامه مطلب ...
 
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:57 :: نويسنده : هانیه

سکوت مي کنم ، به احترام قلبي که گم شد و در حسرت يک نگاه تو ...

 

 
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : هانیه

چه حس بديست
با تمام احساست
به ديدن کسي بروي
که خودش را آماده کرده
تا به تو بگويد
ديگر دوستت ندارد..!!!

 

 
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : هانیه

چه حس بديست
با تمام احساست
به ديدن کسي بروي
که خودش را آماده کرده
تا به تو بگويد
ديگر دوستت ندارد..!!!

 

 
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:42 :: نويسنده : هانیه

چگونه ميتوان به زخمـــهاي پــا گفت
.
.
.
.
.
تمام مسير طي شده اشتباه بوده؟؟؟؟


 

 
جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:59 :: نويسنده : هانیه

روزهاي خوبي که در راه بودند
يا سقط شدند
يا مرده
به دنيا امدند


 

 
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : هانیه

من به اين جرم که از ياد تو بيرونم کرد " مگســــــــــــي " را کشتم

 

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : هانیه

خسته ام ... و غمي مبهم نشسته است سر دلم .. دقيقن اينجا ! ... و دلم هواي چيزي يا كسي كه نمي دانم كيست يا چيست ، كرده ... دلم براي كسي يا چيزي كه نمي دانم چيست يا كيست شور مي زند ! ... و غروري كه شكسته است ... مثل بال ياكريم جواد ممّدي اينا ! كه پسرك تخس كوچه بغلي زده بود بال زبان بسته را ناكار كرده بود ... هفته پيش ... چقدر دلم براي ياكريم سوخت ..مي خواهم نفس عميق بكشم اما ... بغض نمي گذارد ... نه مي شكند و نه راه نفس را باز مي كند ... محتاج نگاهي نيستم كه بلغزد بر من و دستي كه بفشارد دستم را در گرماي انگشتانش و شانه اي كه سرم را رويش بگذارم ... محتاج كسي يا چيزي نيستم ، درد مي كشم و عشق ميكنم ... بي خيال !!
 

 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : هانیه

+سال هاست برپيچ جاده نشسته ام و عابران براي پاي پينه بسته ام کفش آوردند..اما هيچ يک ندانستند من محتاج همسفرم...!

 

 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : هانیه


 


 

دم از بازی حکم میزنی!
دم از حکم دل میزنی!
پس به زبان"قمار"برایت میگویم!

قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با"خشت" برید!
...
جریمه اش " یک عمر" " حســــرت" شد!

باخت ِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"
دل" را باید " بُــر" زد جایش "سنگ" ریخت "که با "خشت" "تکبــُری" نکنند!

 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:16 :: نويسنده : هانیه

+سکوت و فقط قطره اشکي از جنس خرده شيشه هاي دلم,
نگاه مي کنم خيره
تــا کجا
بدون هيچ گناهي وادار به پس دادن تــاوانم؟

 

 
 
جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:56 :: نويسنده : هانیه

ديـشبـــ
قصـــه ات را
بــــراي کســـي ميگفتــمــ ؛
بـــاز دوبـــاره
عـــاشقـتـــ شــدمــ…!!


 

 
جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : هانیه

چرا فکر می کنی چون دختری
باید همیشه غمگین باشی؟ شکست خورده باشی؟!
عزیز من!
یاد بگیر که تو دختری!
یاد بگیر تو کلاس بذاری! تو ناز کنی !
... ... ... اون خیلی بیجا می کنه تورو ناراحت کنه!
خیلی بیخود می کنه اشکتو دراره!
اصلا برا چی به یه موجود مذکر اجازه می دی شادی زندگیتو ازت بگیره؟!
این اسمش عشق نیست به خدا!
خودتو گول نزن!
کسی که عاشق توا،
هرگز نمی تونه غمتو ببینه!
چه برسه به اینکه خودش عامل غمت باشه!!
دختر باش!
دخترونه ناز کن!
دخترونه فکر کن!
دخترونه احساس کن!
دخترونه استدلال کن!
دخترونه زندگی کن!
اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن!
به سلامتی همه دخترا...
 

 
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : هانیه



حالــــم خوب است.........
امــــا...
دلــــم تنــــگ آن روزهايي شده ام که مي توانستم
از تــــه دل بخــــندم......



روزي به نوازش دستاني دل بستم که امروز از نبودنم لذت ميبرد!!
هه..
گناه از او نيست..
گناه از من بود..!!
بگذار لذت ببرد..



اينقدر سرفه نکن
بيا چندتا بزنم پُشتَت
فکر کنم سکوت تو حَلقت گير کرده



مي داني … !؟ به رويت نياوردم … !
از همان زماني که جاي ” تو ” به ” من ” گفتي : ” شما “
فهميدم
پاي ” او ” در ميان است . . .

 



تمام دقيقه‌هاي بي‌دغدغه‌ام
با تــــو گذشت . .
 

 
پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : هانیه

همیشه فکر می کنیم ریاکاری یعنی اینکه

آدم پلیدی باشی ولی در ظاهر ادای مومن هارو در بیاری

ولی


 

به زور لبخند زدن هم ریکاریه ....


 

امیدوارم همیشه لبخندهاتون از ته دل باشه

نه برای اینکه حوصله ندارید توضیح بدید چرا حالتون بده ....


 

 
جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : هانیه

نذر کرده ام
صد دور تسبيح
اهدنا صراط المستقيم بخوانم ؛
شايد
مرا که ميبيني ،
ديگر مسيرت را کج نکني !!!



چــه زيبــاست وقتـي ميفهمـي
کسـي زيــر ايـن گنبد کبــود
انتظــارت را ميـکشد ؛
چــه شيــرين است
طعــم چنـد کلمــه کــه ميگــويد :
کجــايــي ...؟



لعنت به تُـو که جنس ات خــــــراب است...
چرکيـن تر مي شود ...
هر بار صابون ات به دلم مي خورد..



يكي بـــود ، يكي . .
مـــن ميروم قصّـــه بايد آغــــاز شود . . . !



دهانم پر از حرف است
اما . . .
با دهان پر که نمي شود حرف زد . . .



دوست مي دارمـش ... امـّـا ...
مي تـرسم بـگويــم و بگـويـد : " مرسـي !! "
يــا بگويـد بـه اين دلـيـل و آن دلـيـل دوسـتـم نـدارد ...
يــا چـه مي دانـم ...
مثـل خيـليـهـا بگـويـد ليـاقـتـم بـيـشـتـر از اين حرفـهاسـت ...
مي تـرسـم از اينــکـه
هـرچـيـزي بـگويـد جُـز :
" مــَــن هـم دوسـتت دارم ... "



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, :: 15:20 :: نويسنده : هانیه

مردان هم قلب دارند ... ♥
فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است!
مرد ها هم در ...



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : هانیه

بعضي وقتها دوست دارم
وقتي بغضم ميگيره
خدا بياد پايين و اشکامو پــاک کنه
دســـتمو بگيره و بگه :
آدمـــا اذيتــت ميکنن ؟؟!!!!!
بيـــــــا بـــريـــــــم ....
 

 
دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : هانیه

ايـن دَردي کِــه مَــن مـي کِشــم، دَرد ِ بـي تــو بــودنــ نيستـــ !.!.!
تـــاوان بـــا تـــو بـــودن استـــ !!!...                                                                                                                      

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد